- گداخته شدن(زَ بِ زَ دَ)
ذوب شدن. آب شدن. حل شدن: نحول، گداخته شدن تن. (مجمل اللغه). حرض، گداخته شدن. (دهار). گداخته شدن از اندوه یا از عیش. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن). انهمام، گداخته شدن. (تاج المصادر بیهقی). گداخته شدن پیه و جز آن. انصهار، گداخته شدن. (منتهی الارب). شفوف، گداخته شدن تن. (تاج المصادر بیهقی). ذوب، ذوبان، گداخته شدن. (تاج المصادر بیهقی). امزهلال، گداخته شدن برف. و مقلوب ازمهلال است. هیع، گداخته شدن ارزیز. معّ، گداخته شدن. اصهیرار، گداخته شدن. (منتهی الارب) : من نیز چندان بگریستم که آن حال که بروی من بود از اشک چشم من گداخته شد. (قصص الانبیاء ص 70)
