جدول جو
جدول جو

معنی گداخته شدن - جستجوی لغت در جدول جو

گداخته شدن(زَ بِ زَ دَ)
ذوب شدن. آب شدن. حل شدن: نحول، گداخته شدن تن. (مجمل اللغه). حرض، گداخته شدن. (دهار). گداخته شدن از اندوه یا از عیش. (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن). انهمام، گداخته شدن. (تاج المصادر بیهقی). گداخته شدن پیه و جز آن. انصهار، گداخته شدن. (منتهی الارب). شفوف، گداخته شدن تن. (تاج المصادر بیهقی). ذوب، ذوبان، گداخته شدن. (تاج المصادر بیهقی). امزهلال، گداخته شدن برف. و مقلوب ازمهلال است. هیع، گداخته شدن ارزیز. معّ، گداخته شدن. اصهیرار، گداخته شدن. (منتهی الارب) : من نیز چندان بگریستم که آن حال که بروی من بود از اشک چشم من گداخته شد. (قصص الانبیاء ص 70)
لغت نامه دهخدا
گداخته شدن
ذوب شدن، حل شدن، آب شدن
تصویری از گداخته شدن
تصویر گداخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
گداخته شدن((~. شُ دَ))
ذوب شدن، آب شدن، حل شدن
تصویری از گداخته شدن
تصویر گداخته شدن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چِلْ لَ / لِ بُ کَ دَ)
ساخته شدن کار کسی، بر آمدن حاجت او:
چون کار همه ساخته شد از کرم تو
بایدکه شود ساخته کار شعرا نیز.
سوزنی.
، (... کاری را) مهیا و آمادۀ آن گردیدن
لغت نامه دهخدا
(لَ)
خصی شدن
لغت نامه دهخدا
با تمام رسیدن تمام شدن بانجام رسیدن، حاضر شدن آماده شدن مهیا شدن پرداخته گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
ساخته شدن کار کسی بر آمدن حاجت وی ساخته شدن کاری را آماده آن کار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخته شدن
تصویر اخته شدن
خصی شدن بی خایه شدن
فرهنگ لغت هوشیار